جدول جو
جدول جو

معنی مهر جم - جستجوی لغت در جدول جو

مهر جم(مُ رِ جَ)
مهر سلیمان. (آنندراج). مهر جمشید. خاتم و انگشتر جمشید. در حقیقت مراد از آن خاتم سلیمان است. در اسطوره های ایرانی بعد از اسلام سلیمان و جمشید تخلیط شده اند. صاحب آنندراج آرد: گویند مهری بود که بر آن نقش اسم اعظم بود:
خدنگت مرغ پرنده است و اسپت باد پوینده
مطیعت گشت مرغ و باد، گویی مهر جم داری.
امیرمعزی.
رجوع به خاتم جم و خاتم سلیمان و مهر سلیمان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهراج
تصویر مهراج
(پسرانه)
نام رایج پادشاهان هندوستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرام
تصویر مهرام
(پسرانه)
رام شده ماه، ماه آرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
کسی که ناگاه حمله کند یا ناگهان به کسی یا جایی درآید، هجوم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
ترجمه شده، مطلبی که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه می کند، کنایه از بازگو کننده، بیان کننده مثلاً این شعر مترجم احساسات شاعر است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رِ خُ)
کنایه از سکوت و خاموشی است. مهر جم نیزآمده است و مهر فم هم، و این اخیر صحیح است یعنی مهر دهان. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ جَ)
عدد بسیار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
سنگ اندازی کننده با هم. (آنندراج). مشغول به سنگ اندازی بر یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراجم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ مُ)
مهری که از موم سازند. (آنندراج). مهر و موم. رجوع به مهر و موم ذیل مهر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
تکنده تازنده حمله کننده هجوم کننده، جمع مهاجمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهر کن
تصویر مهر کن
کسی که مهر و نگین کند حکاک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مهرگان جشن مهرگان، جشن: در تازی مهرجان به هر جشنی گفته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهر رخ
تصویر مهر رخ
دارنده چهره ای چون آفتاب تابان: (آمد ازو در وجود کودک فرخنده ای سرو قد گلعذار مهر رخ و مه لقا) (هاتف. چا 2 وحیدص 108)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
((مُ تَ جَ))
از زبان دیگر گردانده، ترجمه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
((مُ تَ جِ))
کسی که مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
((مُ جِ))
هجوم کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
ترزبان، برگرداننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
Invasive, Assailant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
Interpreter, Translator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پوست مار
فرهنگ گویش مازندرانی
خورشت فسنجان
فرهنگ گویش مازندرانی
دودل نگران
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
intérprete, tradutor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
assaltante, invasivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
Dolmetscher, Übersetzer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
tłumacz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
napastnik, inwazyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
переводчик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
нападающий , инвазивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
перекладач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
нападник , інвазивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
tolk, vertaler
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجم
تصویر مهاجم
aanvaller, invasief
دیکشنری فارسی به هلندی